" rel="stylesheet"/> "> ">

بیان خاتم بخشیدن حضرت امیرمومنان(ع) به سائل در بین نماز

دارم از بستان حق گل دسته
و این حدیث خوش ز خود وارسته
سالکی نیکو خصالی مقبلی
در طریق اهل حق صاحبدلی
گفت روزی مصطفی با مرتضی
در عبادت بود از بهر خدا
پیش حق احرام بسته محو بود
گاه اندر سکر و گه در صحو بود
در نماز استاده مستغرق شده
گشته فانی واصل مطلق شده
ناگهان یک سائلی فریاد کرد
از عذاب بینوائی داد کرد
گفت از بهر کریم لایزال
تو کرم کن با من درویش حال
زآن که دارم فقر بی حد در جهان
تو مرا از فقر و محتاجی رهان
من به تو امیدوارم در کرم
زآن که هستی در دو عالم محترم
هیچکس از خوان تو نومید نیست
غیر را از فضل تو امید نیست
من به تو امیدوارم یا امیر
این فقیر بینوا را دستگیر
پیش بعضی بود سائل جبرئیل
این سخن را گرچه کم دیدم دلیل
بود حیدر در رکوع از بهر حق
ناگهان زد سائلی پیشش نطق
دست جود افشاند ناگه مرتضی
داد سائل را ز انگشت او عطا
در رکوع او کرد خود این سروری
داد در راه خدا انگشتری
سائل آن تحفه گرفت و زود رفت
در زیان آمد ولی با سود رفت
چون به دست سائل افتاد آن نگین
گفت من دارم سلیمانی ببین
چون پیمبر گشت فارغ از نماز
گفت با حیدر که هستی اهل راز
این کرم خود در جهان ناید زکس
خود تو باشی خلق را فریادرس
مصطفی می گفت با اصحاب خویش
مرهمی باشد علی برجان ریش
اندرین گفتار بود آن رهنما
جبرئیل آورد از حق انما