" rel="stylesheet"/> "> ">

قال النبی صلی الله علیه و آله: (انا مدینه العلم و علی بابها)

مرتضی و آل او یک مظهرند
حیدر و اولاد از یک گوهرند
حب ایشان دار دایم در ضمیر
تا شوی روشن تر از مهر منیر
حب ایشان دار و راه شرع رو
تا کنی در مزرع ایمان درو
حب ایشان دار واز غم شاد رو
جان و ایمان را به جانان کن گرو
جان جانان آن که او را مصطفی
خود شفیع آورده است اندر دعا
جان جانان آن که در دل نور ازوست
دیده و جان نبی مسرور ازوست
جان جانان آن که با او هل اتی است
در بر او خلعتی از انما ست
جان جانان آن که جبریل امین
سالها بوده است با او همنشین
جان جانان آن که چون روح است او
در حقیقت کشتی نوح است او
جان جانان آن که در دل دین ازوست
صبر و آرام دل مسکین ازوست
جان جانان کیست با جانم یقین
آن که مهر اوست ایمانم یقین
جان جانان آن که نام او علی است
هم به ظاهر هم به باطن او ولی است
جان جانان آنکه که او را قدرتست
هم یدالله است و عین رحمت است
جان جانان آن که علم من از او ست
بلکه خود عطار در معنی هم او ست
جان جانان مرتضی باشد مرا
چون بدانستی به راه او درا
جان جانان کرده در جانم وطن
آید این دم بوی منصوری ز من
بود منصور آن که سر را فاش کرد
نقش بود او خویش را نقاش کرد
نقش این مظهر ندیده هیچکس
دم نگه دار و مزن با کس نفس
من چو جان خویش پنهان دارمش
در میان جان چو جانان دارمش
زآن که مقصودم ز معنی خود هم او ست
هست دریائی که این گوهر در او ست
من که عطارم ز شک برخاستم
نخل معنی از یقین آراستم
اصل معنی را به گفتم من عیان
لیک از ارباب صورت شد نهان
هست این عالم پر از غوغا و شور
هرکسی دینی گرفته خود به زور
واندر آن دین می کند عقبی خراب
حاصل از دینش بود آخر عذاب
هر که در دنیای دون آلوده شد
او به کفگیر بلا پالوده شد
هر که او اسرار سبحانی شنفت
در حقیقت راه انسانی گرفت
هر که با او اهل معنی یار شد
عارف تحقیق چون عطار شد
هر که اسرار ولی خواهد شنید
دل ز غیر او همی باید برید
آن یکی خانه است جای دو مکن
تیره دل از نقش غیر او مکن
هر که او را دل به صد جا بند شد
پیش او اسرار من کی پند شد
هر که او را دیده احول بود
در دو عالم کار او مهمل بود
هر که را با مصطفی ایمان بود
حب شاهش در میان جان بود
هر که را باشد محمد پیشوا
او علی را داند آخر رهنما
هر که را باشد علی خود رهنما
او رسیده خود به شهر هل اتا
هر که را باشد کمال و دانشی
ایهاالناسش بود خود پرسشی
هر که را باشد به قرآن التجا
از درون او برآید انما
هر که را باشد بشه قبله درست
علم صورت را بکلی او بشست
هر که را گشته سعادت یار او
شهسوار دین بود سردار او
هر که را گردد سعادت رهنمون
منزل او هست نیشابور و تون
هر که را باشد سعادت همنشین
شد به سوی مشهد سلطان دین
اصلم از تون است و نیشابور جای
باشدم در مشهد سلطان سرای
گشته ام از خادمان درگهش
بلکه گردی هستم از خاک رهش
فخرها دارد ملک از خادمیش
حور جنت یافت راه محرمیش
در ره کعبه کنی بر خود حرج
یک طوافش بهتر از هفتاد حج