یا امیرالمومنین این بنده ات
از گنه کاری شده شرمنده ات
یا امیرالمومنین عطار سوخت
در میان آتش اسرار سوخت
یا امیرالمومنین دستم بگیر
چون تو باشی دستگیرم یا امیر
می کنی ای پادشاه انس و جان
دستگیری کن ز پا افتاد کان
گرچه دورم بر تو دارم التجا
حاجت عطار مسکین کن روا
دستگیر خلق عالم شاه ماست
داغ مهرش بر دل آگاه ماست
دستگیر هر که شد انسان شد او
رست از جسم و تمامی جان شد او
لاف منصوری زند در ملک هو
هم تو گشتی دار منصوری برو
جمله ملک و ملایک آن تو
ناصر خسرو شده دربان تو
مظهر و جوهر ز دونان دور دار
روح عطار از تو تا یابد قرار
بس ز غیبم مژده ها دادی که رو
خاطر خود را مرنجان نو به نو
مظهر و جوهر ز کان ما بود
اندر این دنیا نشان ما بود
این همه معنی ز گنج سر ماست
کی بگوئیمش به مفلس کین کجا ست
مظهر ما هم به پیش یار ماست
خود به دست مفلسان جوهر کجا ست
اهل دل خود ظاهرش را نیک دید
او گل بستان ظاهر نیک چید
اهل دل دانند معنیهای او
در سر مردان بود سودای او
اهل دل با حق تعالی راز گفت
خود شنید آن رمز و با او باز گفت
ای شده در ملک معنی پایدار
رایت معنی بیا برپای دار
هست احمق دور از معنی دل
همچو حیوان درفتاده او به گل
اهل دل دارند جام معرفت
تو کجا یابی مقام معرفت
اهل دل دارند سر یار من
آن که در جان است پود و تار من
اهل دل داند حقیقت را تمام
تو چه می دانی که هستی از عوام
اهل دل گویند راز دل به دل
چون ندانستی شوی پیشم خجل
گر همی خواهی که اهل دل شوی
همچو عطار اندر این منزل شوی
کن مقام و منزل سلمان طلب
تا بیابی سر معنی بی سبب
هر که او را حال سلمانی بود
بر سر او تاج سلطانی بود
همچو سلمان چون اباذر راه یافت
معنی عرفان دل از شاه یافت