" rel="stylesheet"/> "> ">

تمثیل قبول پند و نصیحت دادن شیخ نظام الدین حسن صفا فرزند خود را و در آئینه قابلیت آن فرزند تاثیرکردن وقبول نمودن او آن را

بود شیخی همچو شبلی پارسا
حق تعالی داده بود او را صفا
در معانی رهنمای اهل دین
او به شهر علم حق بودی امین
نام او بودی نظام الدین حسن
شد ملقب با صفا آن موتمن
خلق را از لطف خود بنواختی
مال پیش مردمان انداختی
جمله خلقان را بدی راحت رسان
اندر این معنی نکرده او زیان
هر که بر خلق خدا شفقت کند
حق تعالی خود برو رحمت کند
هر که او یک بنده را دل شاد کرد
حق مر او را در زمان آزاد کرد
خط آزادی به سالک می دهند
زآن که بر خلق خدا خوش مشفق اند
شفقت آن مرد حق حق آمده
سینه بی نور را صیقل زده
داشت فرزندی عجب او پر غرور
بود از اطوار او بس بی حضور
گر چه دم زد در حقیقت او مدام
میل خاطر بود او را سوی عام
دایما با اهل دنیا کار داشت
او چو ایشان جامه و دستار داشت
شیخ را خاطر از او غمگین شده
زآن که او با مردم بی دین شده
صبح و شام و گاه و بی گه همرهش
بوده این جمع ددان بر درگهش
او طعام نیک دادی جمله را
داشتی صحبت به آنها برملا
طعمه اش خوردند و نیشش می زدند
خبث از یاران و خویشش می زدند
چند بارش گفت شیخ ای بوالحسن
با بدان منشین که داری نور من
عاقبت از صحبت اهل جدل
می شود نور تو با ظلمت به دل