دلی، که آتش عشق تواش بسوزد پاک
            ز بیم آتش دوزخ چرا بود غمناک؟
         
        
            به بوی آنکه در آتش نهد قدم روزی
            هزار سال در آتش قدم زند بی باک
         
        
            گرت بیافت در آتش کجا رود به بهشت؟
            و گر چشد ز کفت زهر، کی خورد تریاک؟
         
        
            مرا، که نیست ازین آتشم مگر دودی؟
            فرو گرفت زمین دلم خس و خاشاک
         
        
            کجاست آتش شوقت که در دل آویزد؟
            چنان که برگذرد شعله دلم ز افلاک
         
        
            ز شوق در دل من آتشی چنان افروز
            که هر چه غیر تو باشد بسوزد آن را پاک
         
        
            اگر بسوخت، عراقی، دل تو زین آتش
            ببار آب ز چشم و بریز بر سر خاک