نگارا، گر چه از ما برشکستی
            ز جانت بنده ام، هر جا که هستی
         
        
            ربودی دل ز من، چون رخ نمودی
            شکستی پشت من، چون برشکستی
         
        
            چرا پیوستی، ای جان، با دل من؟
            چو آخر دست، از من می گسستی
         
        
            ز نوش لب چو مرهم می ندادی
            ز نیش لب چرا جانم بخستی؟
         
        
            ز بهر کشتنم صد حیله کردی
            چو خونم ریختی فارغ نشستی
         
        
            اگر چه یافتی از کشتنم رنج
            ز محنت های من، باری، برستی
         
        
            مرا کشتی، به طنز آنگاه گویی:
            عراقی، از کف من نیک جستی!