" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١١: قوت من باده قوتم یارست

قوت من باده قوتم یارست
و آدمی را همین دو در کارست
عیش آدم بود به قوت و قوت
قوت و قوت نیست مردارست
هر ولایت که خوبرویی هست
هر که جز اوست نقش دیوارست
ای که گفتی مبین به صورت خوب
صورت خوب بهر دیدارست
گوش اگر نشنود حکایت یار
بر بنا گوش مردمان بارست
چشم اگر ننگرد به صورت خوب
پیشه بر روی آدمی عارست
دل به مستی ربود نرگس دوست
به خدا مست نیست هشیارست
چشم یار ار چه هست خواب آلود
اندرو هر چه فتنه بیدارست
دستم ای همسفر ز دست بدار
که مرا پای دل گرفتارست
خود کشم رنج و خود کنم شکوه
درد عشق ای رفیق بسیارست
بر من مست چند طعنه زنی
آخر ای زاهد این چه آزارست
گر عبادت به مردم آزاریست
زان عبادت خدای بیزارست
من ز دریا روم تو از خشکی
به سوی کعبه راه بسیارست
نفس بیدار گفت دارم شیخ
نه چنانست نقش پندارست
مو شکافست طبع قاآنی
از چنین طبع جای زنهارست