" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٧: لحن اسماعیل آشوبی که در دستان کند

لحن اسماعیل آشوبی که در دستان کند
کافرم چنگیز اگر با جیش ترکستان کند
ساز دستان چون نماید شور آوازش به بزم
هوش هشیاران رباید تا چه با مستان کند
هم گل بویا بود هم بلبل گویا بود
زان گهی دستان کند گه جلوه چون بستان کند
خرد بود هشیار و چشمش مست می خواهد به مکر
صید هشیاران و مستان هر دو زین دستان کند
کودکی شیرین زبانست او که لحن دلکشش
دایه عیش و طرب را شیر در پستان کند
لاله روی نکویش لال سازد عقل را
پس به هر معنی که خواهی بزم لالستان کند
در پس دف چون کند پنهان رخ رخشان خویش
ماه را ماند که جادر کفه میزان کند
گر چه می خواهد که حسن خود بپوشاند ولی
حسن او پیداترست از آنکه او پنهان کند
این که می گویند اسماعیل قربان شد خطاست
کاوست اسماعیل و مردم را همی قربان کند
اینکه می گویند یوسف شد به زندان منکرم
او اگر یوسف دل خلق از چه در زندان کند