ای زلف تو چون خاطر عشاق مشوش
وی صفحه رویت ز خط و خال منقش
موی تو به روی تو عبیریست به مجمر
خال تو به چهر تو سپندیست بر آتش
روی تو حدیقه گل اما گل بی خار
لعل تو قنینه مل اما مل بی غش
یک سوی کشد عقلم و یک سوی دگر عشق
با این دو من مسکین دایم به کشاکش
خورده چه؟ خونم که؟ آن ترک قدح نوش
برده چه؟ هوشم که؟ آن شوخ پریوش
شوخی که به رزم اندر ماهیست زره پوش
ترکی که به بزم اندر سرویست کمانکش
در نخشب ماهی بنتابیده چنین خوب
در کشمر سروی بنروییده چنین خوش
هر جا خط او تبت هر جا لب او مصر
هر جا قد او کشمر هر جا رخ او کش