یارم طریق سرکشی از سر گرفت و رفت
            یکباره دل ز بی دل خود بر گرفت و رفت
         
        
            رو دروبال کرد مرا اختر مراد
            کان مه پی رقیب بد اختر گرفت و رفت
         
        
            غلطان به خاک بر سر راهش مرا چو دید
            دامن کشان ز من ره دیگر گرفت و رفت
         
        
            گفتم عنان بگیر دلم را که می رود
            آن بی وفا عنان تکاور گرفت و رفت
         
        
            یک نکته گفتمش که ز من بشنو و برو
            صد نکته بیش بر من ابتر گرفت و رفت
         
        
            دل هم که خوی با ستم عشق کرده بود
            دنبال آن نگار ستمگر گرفت و رفت
         
        
            ای محتشم بسوز فراق این زمان بساز
            کان افتاب سایه ز ما برگرفت و رفت