نکردیم کاری درین بندگیها
            ندیدیم خیری از این زندگیها
         
        
            از این زندگیها نشد کام حاصل
            درین بندگیهاست شرمندگیها
         
        
            بیا عشق ویران کن صبر و طاقت
            که آسوده گردیم ز آسودگیها
         
        
            اگر هست خیری در آشفتگیهاست
            که آشفته تر باد آشفتگیها
         
        
            ز زنگار عقل آئینه دل سیه شد
            خوشا سادگیها و دیوانگیها
         
        
            رهی گر بحق هست شوریدگیهاست
            خوشا عیش سودای شوریدگیها
         
        
            پریشان شو از زلفهای پریشان
            مجو خاطر جمع ز آسودگیها
         
        
            بیا تا تلافی کنیم آنچه بگذشت
            که داریم از عمر شرمندگیها
         
        
            بیا بعد از این (فیض) بیدار باشیم
            که مرگست بهتر ازین خفتگیها