زان دو چشمم مدام مست و خراب
میکشم لحظه لحظه جام شراب
میشوی از فروغ حسن آتش
میشوم از نگاه حسرت آب
غمزه شوخ چشم فتانت
میبرباید دل از اولوالالباب
هوشمندان ز نرگس مستت
بیخود افتاده اند مست و خراب
قامتی خواهد آمدم در بر
دوش دیدم قیامتی در خواب
خون دل تا بکی بدیده برم
چون کنم در جگر ندارم آب
در وصلت چو بسته ای بر (فیض)
افتح یا مفتح الابواب