" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٠١: زاهدا قدح بردار این چه غیرت خام است

زاهدا قدح بردار این چه غیرت خام است
زهد خشک را بگذار رحمت خدا عامست
خویش را چه میسوزی زهد را بر آتش ریز
کیسها چه میدوزی نقدها ترا رامست
ذوق می چه نشناسی شعله گر شوی خامی
آنکه مست جانان نیست عارف ار بود عامست
عشق کهنه صیادیست ما چه مرغ نو پرواز
خال مهوشان دانه، زلف دلبران دامست
جوش باده ما را نه خم فلک تنگست
پیش ناله مستان غلغل فلک خامست
هرزه پوید اسکندر در میان تاریکی
آب زندگی باده چشمه خضر جامست
چون چشیدی این باده عیشهاست آماده
جان چو محو جانان شد در بهشت آرامست
پای بر سر خود نه دوست را در آغوش آر
تا بکعبه وصلش دوری تو یک گامست
چون ز خویشتن رستی با حبیب پیوستی
ورنه تا ابد میسوز کار و بار تو خامست
مستی من شیدا نیست کار امروزی
تا الست شد ساقی (فیض) دردی آشامست