" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٣٧: بنده او من و او خدای منست

بنده او من و او خدای منست
من برای وی و او برای منست
مقصد اصلی ندای کنم
سایر خلق چون صدای منست
هادی این رهم صلا بزنید
هر کرا پیرو هدای منست
میروم بر براق عشق سوار
قبه آسمان درای منست
پیشوا و امام قافله ام
همه خلق در قفای منست
آفتاب سپهر امر منم
خلق را نور از ضیای منست
فلک از های و هوی من در رقص
در ملک نیز های های منست
هر چه در عالم کبیر بود
جمله در جبه و ردای منست
آفرینش اگر کلان ور خرد
همه در سایه لوای منست
زیر این قبه نیست خانه من
عرصه لامکان سرای منست
غربت افکنده است بر خاکم
صدر ایوان عرش جای منست
سر و پرواز لامکان دارم
کره چرخ بند پای منست
چون شدم گرم این سخنها گفت
با من آنکس که رهنمای منست
(فیض) بس زین بلند پروازی
این صفتهای اولیای من است