چنین رخسار زیبائی که دیده است
            چنین قد دل آرائی که دیده است
         
        
            چنین زلف دلاویز و کمندی
            فتاده بر سراپائی که دیده است
         
        
            کمانی را که تیرانداز باشد
            نگاه چشم شهلائی که دیده است
         
        
            چنین چشمی که خلقی بیخود و مست
            فکنده هر یکی جائی که دیده است
         
        
            بدشنامی برد چندین دل از کار
            چنین لعل شکرخائی که دیده است
         
        
            لبش مرجان دهان پر در و گوهر
            بغایت تنگ دریائی که دیده است
         
        
            قیامت میشود چون میخرامد
            چنین رفتار و بالائی که دیده است
         
        
            دو عالم میشود روشن ز رویش
            چنین خورشید سیمائی که دیده است
         
        
            بغیر از (فیض) در پروانه دل
            چنین آشوب و غوغائی که دیده است