دلم دیگر جنون از سر گرفته است
خیال شاهدی در بر گرفتست
ز سوز آتش عشق نگاری
سراپای وجودم در گرفتست
ز آه آتشینم در حذر باش
که دودش در همه کشور گرفتست
سوی میخانه ام راهی نمائید
که دل از مسجد و منبر گرفتست
اگر شیخم خبر پرسد بگوئید
که آن شیدا ره دیگر گرفتست
صلاح و زهد و تقوی و ورع سوخت
ز سر تا پایم آتش در گرفتست
غلام همت آنم که چون (فیض)
بیک پیمانه ترک سر گرفتست