" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٧٢: مرا سودای عشق آئین دین است

مرا سودای عشق آئین دین است
همیشه عاشقم کار من این است
دلم شاد است اگر دارم غم عشق
غم عشق ار ندارم دل غمین است
بود عشقم بجای جان شیرین
چو عشق از سر رود مرگم همین است
سرم میخانه صهبای عشقست
دلم دیوانه عقل آفرین است
ز دولتهای عشق این بس که دلرا
ز هر سو دلربائی در کمین است
مرا گر عاقلان دیوانه خوانند
یکی را تا ز حشر عشق این است
مرا در عشق باید مرد و جان برد
نجات جان و دل (فیض) اندرین است