صحرا و باغ و خانه ندانم کجا خوش است
هر جا خیال روی تو باشد مرا خوش است
در دوزخ ار خیال توام همنشین بود
یاد بهشت می نکنم بس که جا خوشست
غمخوار گو مباش غمین از بلای ما
ما عاشقان غمزده را در بلا خوشست
با آب چشم و آتش دل گشته ام مقیم
بر خاک کوی دوست که آب و هوا خوش است
مقصود ما ز دیدن خوبان لقای تست
زاهد ترا بقا خوش و ما را لقا خوش است
خوبست دلبری و جفا و ستمگری
گه گه ز مهوشان و گهی هم وفا خوش است
خوبان این زمانه ز کس دل نمیبرند
حسن ارچه در کمال بود با حیا خوش است
از دلیران وفا نکند (فیض) کس طمع
الحق ز خوبرویان رسم جفا خوش است