من و هزار گدا همچو من بنزد تو هیچست
            گدا چه پادشهان ز من بنزد تو هیچست
         
        
            کجا رسند بحسن تو دلبران خطائی
            بتان چین و خطا و ختن بنزد تو هیچست
         
        
            ندیده روی تو ورنه به بت کجا نگرستی
            نکوترین بتی از برهمن بنزد تو هیچست
         
        
            بهار عارض تو برد آبروی بهاران
            بهار و گلشن و طرف چمن بنزد تو هیچست
         
        
            ببوی زلف تو کی میرسد نسیم بهاری
            عبیر و عنبر و مشک ختن بنزد تو هیچست
         
        
            بنفشه چیست سمن کیست پیش زلف و رخ تو
            بنفشه و سمن و نسترن بنزد تو هیچست
         
        
            نبات و قند بدان لب کجا رسد بحلاوت
            نبات و قند و شکر من بمن بنزد تو هیچست
         
        
            کجا لطافت دندان تست عقد گهر را
            صفای گوهر و در عدن بنزد تو هیچست
         
        
            به پیش قد تو مر سرو را چه قدر و چه رفعت
            قد صنوبر و سرو چمن بنزد تو هیچست
         
        
            بگرید ار همه عمر از فراق روی تو عاشق
            نگوئیش که چه خواهی ز من بنزد تو هیچست
         
        
            هلاک گشت اگر عاشق از غم و هم اگر زیست
            هلاک گشتن چون زیستن بنزد تو هیچست
         
        
            خموش گردد اگر (فیض) ور غزل بسراید
            خموش گشتنش و دم زدن بنزد تو هیچست