" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٩١: صورت انسان دگر معنی آن دیگر است

صورت انسان دگر معنی آن دیگر است
صورت انسان مس و معنی انسان زرست
مس چه بود لحم و پوست زر چه بود عشق دوست
این مس اگر زر شود از دو جهان برترست
عشق بود روح دین چشم و چراغ یقین
هر که درو عشق نیست کفر درو مضمرست
عشق رساند ترا تا به جناب خدا
در ره اطوار صنع راهرو و رهبرست
سوی من آئی دمی بر تو ببارم نمی
از رشحات یمی کاین سخنم زوترست
کاش ترا جای آن باشد و گنجای آن
تا به عیان آورم آنچه بغیب اندرست
ظرف تو از حرف عشق جام لبالب کنم
جانت به قالب کنم گوئی که این محشر است
مست شوی کف زنان شور برآری که این
نیست مکر رستخیز ورنه چه شور و شرست
شور نشور است این بعث قبور است این
شرح صدورست این از همه بالاترست
این اثر طاعت است زلزله ساعت است
حامله بار افکند مرضعه کور و کرست
بر تو عذابست این زانکه همین صورتی
نزد من آ و ببین کز دل و جان خوشتر است
(فیض) بهل صوت و حرف بحر مپیما بحرف
غرقه این بحر را دم نزدن بهتر است