غیر دلدار وفادار کسی دیگر نیست
نیست اغیار بجز یار کسی دیگر نیست
نیست در راسته بازار جهان غیر یکی
خویش را اوست خریدار کسی دیگر نیست
دیده دل بگشا تا که به بینی بعیان
که بجز واحد قهار کسی دیگر نیست
اوست باقی و دگرها همه در وی فانی
اوست در جمله نمودار کسی دیگر نیست
اهل عالم همه مستند ز صهبای فنا
غیر آن ساقی هشیار کسی دیگر نیست
چشم بر هر چه گشودیم ندیدیم جز او
شد یقین آنکه درین دار کسی دیگر نیست
هانکه بازی ندهد عشوه بیگانه ترا
آشنا اوست جز او یار کسی دیگر نیست
کو کسی تا که کند غور سخنهای مرا
بجز از صاحب گفتار کسی دیگر نیست
(فیض) از صاحب گفتار مزن دم زنهار
غیر دیار در این دار کسی دیگر نیست