ز غفلت تو ترا صد حجاب در پیش است
            صفای چهره جانرا نقاب در پیش است
         
        
            بسی کتاب بخواندی کتاب خویش بخوان
            ز کردهای تو جانرا کتاب در پیش است
         
        
            حساب کرده خود کن حساب در چه کنی
            که ماند از پس و روز حساب در پیش است
         
        
            عذاب روح مکن بهر مال دنیی دون
            عذاب قبر و سؤال و جواب در پیش است
         
        
            ز بهر آنچه ز پس ماندت چه میسوزی
            زمین و حشر و تف آفتاب در پیش است
         
        
            جواب پرسش اعمال خود مهیا کن
            شدن ز شرم و خجالت چو آب در پیش است
         
        
            توانی ار بعبادت شبی بروز آری
            بکن بکن که بهشت و ثواب در پیش است
         
        
            توانی ار نکنی معصیت بدار فنا
            مکن مکن که جحیم و عقاب در پیش است
         
        
            زمانی ار نکنی خواب در دل شب ها
            شود که در لحدت وقت خواب در پیش است
         
        
            نصیحت تو یکی (فیض) در دلت نگرفت
            ترا ز گفته خود صد حجاب در پیش است