شدیم بار کش ره زن هوا بعبث
            وفا بعهد نکردیم با خدا بعبث
         
        
            براه حق نزدیم از سر وفا قدمی
            بجد و جهد شدیم از پی هوا بعبث
         
        
            عنان خود بکف آرزوی دل دادیم
            تمام صرف هوس گشت عمر ما بعبث
         
        
            ز بهر دنیی کانرا اساس پر نقشی است
            بسی بدوش کشیدیم بارها بعبث
         
        
            گذاشتیم ز کف زاد آخرت را خام
            بسوختیم به بیکار خویش را بعبث
         
        
            فتادی از پی لذات بی بقا شب و روز
            تمام عمر تو ای (فیض) شد هبا بعبث
         
        
            گمان ندارم ازین بحر بیکران برهیم
            چو میزنیم در این موج دست و پا بعبث