جان ندارد جز تو کس با مستغاث
خسته را فریادرس یا مستغاث
خسته دل در غم تو بسته
چند ناله چون جرس یا مستغاث
هر دمم خاری زند در دل خسی
بگسلم زین خار و خس یا مستغاث
مرغ جان را بال همت برگشای
تا بپرد زین قفس یا مستغاث
میرباید دل ز من هر دم بتی
هم تو گیرش باز پس یا مستغاث
محو خود کن (فیض) را تا بی رخت
برنیارد یکنفس یا مستغاث
رحم کن بر بی دل بیچاره
کو ندارد جز تو کس یا مستغاث