" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢١٠: رام قتلی و ما علیه حباح

رام قتلی و ما علیه حباح
قتل عشاقه علیه مباح
هر دلی کو اسیر عشقی شد
نیست او را دگر امید فلاح
تشنه باده وصال توام
العطش یا حبیب هات الراح
شب هجر تو جاعل الظلمات
روز وصل تو فالق الاصباح
از می وصل تو صبوح و غسوق
مست و مخمور را غداة و رواح
از نمکزار لعل شیرینت
آب حیوان همی برند ملاح
با من آن کن که مصلحت دانی
که مرا در صلاح تست صلاح
گر بسوزانیم ندارم باک
ور کشی خون من تراست مباح
تو نه ای قابل وصال ای (فیض)
گفتگو را بمان مکن الحاح