علی الصباح نوید هو الغفور رسید
شراب در تن مخمور جان تازه دمید
شراب مست درآمد که اینک آوردم
نوید مغفرت از حضرت غنی حمید
نذیر خوف برون رفت از دل مخمور
بشیر باده درآمد زخم بسر دوید
بعضو عضو ز سر تا به پا بشارت داد
بجز و جزو تن و جان و دل رسید نوید
نوای ابشر مطرب نواخت کاینک عود
صلای اشرب ساقی بداد کاینک عید
کسی که منع من از باده کرد جامم داد
کسی که منکر مستیم بود مستم دید
بچشم خویش کنون دید و منع نتوانست
شراب خوردن ما را که محتسب نشیند
دلی که بودش از راه اتقوا الله بیم
درآمد از در لاتقنطوا درو امید
ز بیم روز جزا گر تهی شدش قالب
ز ساغر پر امید زنده شد جاوید
خرد که بود به زندان دیو و دد در بند
کنون بمقصد صدق ملیک آرامید
روان که بود درین کهنه دیر افتاده
کفش بهمت ساقی بساق عرش رسید
تنی که بود ز زقوم دیو دردی کش
ز دست حور و ملایک شراب ناب کشید
سری که بود لگدکوب چرخ مردم خوار
ببال عشق و طرب تا ببام عشق پرید
کجا فراق و کجا آنکه از دم رحمان
ز جانب یمنش نفخه وصال وزید
ازین مقوله مزن دم دگر زبان درکش
که (فیض) را سخن بیخودی دراز کشید