" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٤٧: خدای عزوجل گر ببخشدم شاید

خدای عزوجل گر ببخشدم شاید
سزای بندگیش چون ز من نمی آید
بهر چه بستم جز حق شکسته بازآمد
دل مرا بجز از یاد حق نمی شاید
برای توشه عقبی بسی نمودم سعی
ز من نیامد کاری که آن بکار آید
ز بیم آنکه مبادا خجل شود فردا
دلم بطاعتی امروز می نیاساید
نرفته ام بره حق چنانکه باید رفت
نکرده هیچ عبادت چنانکه می باید
مگر بهیچ ببخشند جرم هیچان را
ز هیچ هیچ نیاید ز هیچ هیچ آید
تمام روز درین غم بسر برم که صباح
برای من شب آبستنم چه می زاید
دلم رمید وز من بهتری نمی یابد
اگر دو چار گردد بگوش بازآید
حدیث واعظ پر گو نه در خور (فیض) است
بیا بخوان غزلی تا دلم بیاساید