" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٦٤: دل از ارنی کند آنکس که بر اعلی نظر بندد

دل از ارنی کند آنکس که بر اعلی نظر بندد
شکوفه برگ افشاند که تا بادام تر بندد
ترا رفعت اگر باید ره افتادگی بسپر
ز بالا قطره می بندد که در پائین گهر بندد
تا نسوزد تا دل از عشقی بسر شوری نمی افتد
ندارد دردسر چون کس چرا چیزی بسر بندد
نمیگنجد بیکدل غیر یک معشوق، ممکن نیست
نه بندد تا بمعشوقی ز معشوقی نظر بندد
سر اندر راه آن باز و کمر در خدمت آن بند
که فرقت را نهد تاج و میانت را کمر بندد
نهی سر بر درش بخشد ترا از معرفت تاجی
بفرمانش کمر بندی ترا مهرش کمر بندد
ید الله دست جان گیرد یحب الله دهد جانش
اگر بعد از قل الله همتی بر ثم در بندد
دلی با حق به پیوندد که اخلاصی در آن باشد
کسی مخلص تواند شد که خود را بر خطر بندد
بیا ای (فیض) دست از خویشتن بردار یکباره
که تا دست خدا بر رویت از اغیار در بندد