عشق استفاده از قلم و لوح حق کند
در مکتب خدا رخ خوبان سبق کند
عز قبول و رفعت اخلاص عشق راست
کو هر چه میکند همه از بهر حق کند
هر کس که از حرارت عشقش عرق نریخت
در ورطه کشاکش دنیا عرق کند
افلاک و انجمند اسیر امیر عشق
گه روشنائی آرد و گاهی غسق کند
گاهی طلوع و گاه زوال و گهی غروب
گاهی سحرگهی فلق و گه شفق کند
آنکس که چار عنصر تن را بعشق سوخت
سلطان جانش حکم بر این نه طبق کند
از حکم آنکه ماه تواند شکافتن
گردن اگر کشد سر خورشید شق کند
علم از خدا چه کرد پی مکتب و کتاب
گه شرح ماسیاتی و گه ماسبق کند
در دفتر سیه نبود نور عشق (فیض)
با مولوی بگوی که ترک ورق کند