" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٩٠: نمی بینم در این میدان یکی مرد

نمی بینم در این میدان یکی مرد
زنانند این سبک عقلان بیدرد
ندیدم مرد حق هر چند بردم
بگرد این جهان چشم جهان گرد
گرفته گرد گرداگرد عالم
نمی بینم سواری زیر آن گرد
سواری هست پنهان از نظرها
ز نامحرم زنان پنهان بود مرد
بود مرد آنکه حق را بنده باشد
به داغ بندگی بر دست هر مرد
بود مرد آنکه او زد بر هوا پای
رگ و ریشه هوس از سر بدر کرد
بود مرد آنکه دل کند از دو عالم
بیکجا داد و گشت از خویشتن فرد
بود مرد آنکه با حق انس بگرفت
باو پیوست و ترک ماسوا کرد
بود مرد آنکه او رست از من و ما
برآورد از نهاد خویشتن گرد
بود مرد آنکه فانی گشت از خود
ز تشریف بقای حق قبا کرد
گر افشانی ز گرد خویش خود را
بگردش کی رسی تا برخوری گرد
ز گرد خود برا در گرد اورس
سراغی یابی از گرد چنین مرد
خداوندا بفضل خود مدد کن
که ره یابم بمردی تا شوم مرد
بمردی میرسی ای (فیض) و مردی
بشرط آنکه کردی از خودی فرد
خودی گردیست بر آینه دل
بمردی وارهان خود را ازین گرد