" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٤١٤: ز روی مهوشان چشمم دمی دل بر نمی دارد

ز روی مهوشان چشمم دمی دل بر نمی دارد
ازین بهتر کسی از عمر حاصل بر نمی دارد
یکی میگفت دل بردار از روی بتان گفتم
مرا عشقست چون جان کس زجان دل برنمی دارد
ز تیغ جور خوبان زنده میگردد دلم آری
چنین مرغ از چنان صیاد بسمل بر نمی دارد
دل از عشق مجازی رو بمعشوقی حقیقی کرد
چه حق بین شد دگر او مهر باطل برنمی دارد
ز معنی یافت چون صیقل زصورت زنگ کی گیرد
صفا چون یافت از جان دل زتن گل برنمی دارد
شراب عشق حق نوشد بهر دم بی دهان و لب
ز چشم مست خوبان (فیض) از آن دل برنمی دارد