" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٤٢٠: بجانی لطف پنهان میفروشد

بجانی لطف پنهان میفروشد
جهانی جان بیک جان میفروشد
دهد بوسی عوض جانی ستاند
بخر والله ارزان میفروشد
دلم هر دو جهان با صد جهان جان
بیک دم وصل جانان می فروشد
نفهمیده است ذوق عشق و مستی
که هشیاری بمستان می فروشد
شراری گر بیابد ز آتش ما
جنان زاهد به نیران می فروشد
بیک مو زاهد از زلف دو تایش
دو صد خروار ایمان می فروشد
چو آرد در حدیث آن لعل شیرین
شکرها از نمک دان می فروشد
سبوئی محتسب در پرده دارد
عبث خشکی برندان می فروشد
بده جان در رهش ای (فیض) کان یار
وصال خویش ارزان می فروشد