زحمت مکش طبیب که این تب نمیرود
            بی شربت بنفشه آن لب نمیرود
         
        
            تابی ز مهر در دلم آن مه فکنده است
            تا تاب او ز دل نرود تب نمیرود
         
        
            بیمار عشق به نشود جز به وصل دوست
            این درد دل بناله یارب نمیرود
         
        
            تا چند در فراق برم انتظار وصل
            آن روز خود نیامد و این شب نمیرود
         
        
            بار فراق چند تواند کشید دل
            این جان سخت بین که ز قالب نمیرود
         
        
            ساقی بیا و لب به لبم نه که این خمار
            از سر بغیر جام لبالب نمیرود
         
        
            عشق بتان وسیله عشق خداست لیک
            (فیض) از وسیله جانب مطلب نمیرود