" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٤٥١: بهر جا راه گم کردم برآوردم ز کویت سر

بهر جا راه گم کردم برآوردم ز کویت سر
بهر دلبر که دادم دل تو بودی حسن آن دلبر
بهر سو چشم بگشادم جمالت جلوه گردیدم
بهر بستر که بغنودم خیالت یافتم در بر
بهر جائی که بنشستم تو بودی همنشین من
نظر هر جا که افکندم ترا دیدم در آن منظر
بهر کاری که دل بستم تو بودی مقصد و مطلب
بهر یاری که پیوستم تو بودی همدم و یاور
گر آهنگ حضر کردم تو بودی منزل و مأوا
وگر عزم سفر کردم تو بودی هادی و رهبر
برون از خود نظر کردم ترا بیرون ز خود دیدم
چو سر بردم بجیب خود تو خود بودی بجیب اندر
درون خانه چون رفتم مقیمت یافتم آنجا
چو از خانه برون رفتم مقامت بود خود بر در
ندیدم جز جمال تو ندیدم جز کمال تو
اگر در شهر اگر صحرا اگر در بحر اگر در بر
شدم از (فیض) چون فانی ندیدم جز تو دیاری
بکوی نیستی رفتم برآوردم ز هستی سر