" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٤٦٩: ای دل ار بگذری ز عشق مجاز

ای دل ار بگذری ز عشق مجاز
بر تو گردد در حقیقت باز
چو به پهنای راه میگردی
از برای حقیقت است مجاز
راه بسیار رو بمقصد کن
راه نبود مگر برای جواز
بهل این قوم بی حقیقت را
اسب همت ز مهرشان در تاز
آتش پر شرند و پر ز شرر
ذره نیست سوز سانرا ساز
روزگاری دل ترا سوزند
تا که کردند یکدمت دمساز
آتشی در دل تو افروزند
کاین وصالست با هزاران ناز
جگرت خون کنند گه ز فراق
گاهی از وعده های دور و دراز
بهرشان چند آب رو ریزی
یا گذاری بخاک روی نیاز
دست از دل ز مهرشان بگسل
تا کند در فضای حق پرواز
جای حق است دل بروب از غیر
غیر باطل بود بحق پرواز
حق چنین گفت در دل من (فیض)
آنچه حق گفت با تو گفتم باز