" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٤٩٨: توشه عام و بنده بنده خاص

توشه عام و بنده بنده خاص
خدمتت را غلام با اخلاص
گر نوازیم از خواص شوم
ور کشی در غمم ز خاص الخاص
هر که در چون تو شاهدی دل بست
تا سر و جان بتاخت نیست خلاص
دو جهان شد مسخر حکمت
تا که بر وحدت تو باشد ناص
می کشد هر کجا که میخواهد
عاشقان را گرفته عشق نواص
هر دلی کو بدام عشق افتاد
نیست او را نه زان مفر نه مناص
شاهدان خلق را شهید کنند
نه بر ایشان دیت بود نه قصاص
زان که عشاق کشته عشقند
عشق را جایز است قتل خواص
سخن (فیض) چون شکر گردد
زان لب لعل گر دهیش مصاص