هی نیاری بر زبان حرف دروغ
حیف باشد زان دهان حرف دروغ
من چو با تو راستم تو راست باش
تا نباشد در میان حرف دروغ
آن اشارات دروغینت بس است
نیست حاجت در میان حرف دروغ
نکته باریک گویم عذر آن
گر چه آید زان دهان حرف دروغ
بشکند در تنگنا آن حرف راست
درهم افتد گردد آن حرف دروغ
(فیض) بس کن کی کجا سرمیزند
از دهان آنچنان حرف دروغ
گر شنیدی از کسی باور مکن
او کی آرد بر زبان حرف دروغ