فدای دوست نکردیم جان و دل صد حیف
ز اختیار نرستیم ز آب و گل صد حیف
ز عشق حق نزدیم آتشی بجان نفسی
همیشه ز آتش دیویم مشتعل صد حیف
بکام دوست نبودیم یک نفس صد آه
رسید دشمن آخر بکام دل صد حیف
جهاز عقبی باقی نمی کنیم دمی
بکار دنیی فانیم مشتغل صد حیف
گذشت عمر نکردیم از سر اخلاص
عبادتی که زند سر ز نور دل صد حیف
نیافت آینه دل صفا ز صیقل ما
بماند در دل ما زنگ زآب و گل صد حیف
دل از پی هوس و دست رفت از پی دل
بکار دوست نداریم دست و دل صد حیف
بروز داوری از کردهای خود باشیم
بنزد دوست چه شرمنده و خجل صد حیف
براه دوست نرفتی و عمر رفت ای (فیض)
نکرد روح عزیزان ترا بحل صد حیف