" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٥٥٠: چه بنشینم چه برخیزم قعودی لک قیامی لک

چه بنشینم چه برخیزم قعودی لک قیامی لک
ترا ام نیستم خود را شخوصی لک مقامی لک
اگر گویم سخن با کس اگر خاموش بنشینم
بتو وز تست بهر تو سکوتی لک کلامی لک
شفا خواهم که تا باشم توانا بر عبودیت
بلا خواهم که جان بازم شفائی لک سقامی لک
ثیاب از بهر آن پوشم شوم شایسته طاعت
غذا از بهر آن نوشم لباسی لک قوامی لک
کنم از بهر آن طاعت که قربان رهت گردم
صلوتی لک زکوتی لک جهادی لک صیامی لک
اگر بیدار و هشیارم نظر بر روی تو دارم
وگر در خواب و در مستی فسکری لک منامی لک
سراپایم چو ملک تو است میخواهم ترا باشم
مرا از شرک خود بینی بجرا جعل تمامی لک
دوائی منک دائی منک رجائی منک شغلی بک
سماعی منک وجدی فیک سکری فی کلامی لک
کشیدم جرعه از باده عشقت ز خود رفتم
تیقنت دوامی بک و انی فی دوامی لک
بدنیا تا زیم عشق جمال تو بجان ورزم
کنم چون روی در جنت بود آنجا مقامی لک
وجود (فیض) شد در ذات تو مستهلک و فانی
فلست منه فی شی ء تمامی لک تمامی لک
ز خود فانی بتو باقی بتو وز تو کنم مستی
شدی چون بنده را ساقی تکرر فی کلامی لک