" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٥٧٥: گران شد بر دل من تن بیا تن گرد جان گردم

گران شد بر دل من تن بیا تن گرد جان گردم
همه تن می شوم شاید بر جانان روان گردم
چو جان را او بود جانان ز سر تا پای گردم جان
جهان را چون بود او جان بجان گرد جهان گردم
گر آن جان نیستم گر من سبک بیرون روم از تن
زمین تا کی توان بودن بیا تا آسمان گردم
ز بهر آنکه تا بینم رخ پیدای پنهانش
گهی از خود برآرم سر گهی در خود نهان گردم
ز بس جستم نشان او نشان گشتم بجست و جو
نشان از وی چو نتوان یافت هم خود بی نشان گردم
ز اوصاف جمال او کنم تا نکته روشن
ز سر تا پا زبان باشم ز پا تا سر بیان گردم
بدور آتش روئی پریشان چون دخان باشم
بپیچ و تاب چون زلفان بگرد گلرخان گردم
شدم در عشق پیر و او جوانی می کند با من
ندارد عشق چون پیری بیا من هم جوان گردم
نهادم سر بفرمانش چو گویم پیش چوگانش
چو تیرم میکند تیرم کمان خواهد کمان گردم
کجم گر می کند گر راست فزونم میکند گر کاست
گر این خواهد من این باشم ور آن خواهد من آن گردم
چنان بودم که میدانی چنین گشتم که می بینی
چنین خواهد چنین باشم چنان خواهد چنان گردم
بهارم خواهد او از جان برویم لاله و ریحان
خزان خواهد بسوی اصل بی برگی خزان گردم
کنم او را که او گوید روم آنجا که او پوید
ز من خیری که او جوید همان باشم همان گردم
گهی هشیار و گه مستم گهی بالا گهی پستم
چو اینم میکند اینم چو آنم کرد آن گردم
ز دست (فیض) در رنجم ولیکن طالب گنجم
مگر گردد دوچار من درین ویرانه زان گردم