گر شود روزی شبی کان ماه را مهمان کنیم
خویش را در مطبخ مهمانیش قربان کنیم
نیست ما را منزلی شایسته او غیر دل
خانه دل را بشمع روی او تابان کنیم
نیست مقصد جز گداز عاشقان معشوق را
نزد او دل را کباب و سینه را بریان کنیم
ماحضر باید که باشد بر مراد میهمان
هر چه او خواهد ز ما او را بآن مهمان کنیم
گر شرابی خواهد از ما خون دل پیش آوریم
آبی ار خواهد گوارا دیده را گریان کنیم
نیست ما را آب و نانی آب و نان ماست او
آب گردیم از خجالت گر حدیث نان کنیم
جان نباشد قابل آن تا نثار او شود
دل شود از غصه خون گر ما حدیث جان کنیم
نیست حد ما که اندازیم سر در پاش (فیض)
چون غبار ره شود در راه او افشان کنیم