دل میکنمت فدا و جان هم
            از تست اگر چه این و آن هم
         
        
            دل را بر تو چه قدر باشد
            با جان کسی و یا جهان هم
         
        
            بر روی زمین ندیده چشمی
            ماهی چو ز تو بر آسمان هم
         
        
            در ملک و ملک نظیر تو نیست
            در هشت بهشت جاوادان هم
         
        
            جائی که نهی تو پای آنجا
            ما سر بنهیم و قدسیان هم
         
        
            مهمان شوی ار شبی مرا تو
            دل پیش کشم ترا و جان هم
         
        
            تا بر سر خوان بجز تو نبود
            مهمان باشی و میزبان هم
         
        
            گم گشته وادی غمت را
            بی نام بمان و بی نشان هم
         
        
            (فیض) از تو و جان و دل هم از تو
            این باد فدای تو و آن هم