چه میشود که مقیم در جناب تو باشم
سگ جناب تو باشم رقیب باب تو باشم
چه میشود که شب و روز گرد کوی تو گردم
در انتظار برافکندن نقاب تو باشم
چه میشود که گهی از در عتاب درآئی
که از قصور نه شایسته خطاب تو باشم
چه میشود که بتلقین حجتم بنوازی
که چون سؤال کنی واقف جواب تو باشم
چه میشود که ببزم وصال خود دهیم جا
جزای کرده چه شایسته ثواب تو باشم
چه میشود که بهجران خویش نگذاریم
سزای کرده چه مستوجب عقاب تو باشم
چه میشود که نجوئی ز من حساب و کتابی
غریق بحر کرمهای بیحساب تو باشم
چه میشود چو مرا (فیض) داده لقب از لطف
مدام سرخوش (فیض) شراب ناب تو باشم