" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٦٨٣: فخر دو عالمیم و گدای تو آمدیم

فخر دو عالمیم و گدای تو آمدیم
بر درگه تو بهر عطای تو آمدیم
در گوش ما فتاد بناگه ندای کن
جستیم از عدم بندای تو آمدیم
ما را نبود هیچ مهمی در آب و خاک
در آتش بلا بهوای تو آمدیم
ما از کجا و خون جگر خوردن از کجا
بر خوان این جهان بصلای تو آمدیم
این آمدن برای تو بود و برای تو
بهر تو آمدیم و برای تو آمدیم
هم راه را بما تو نمودی ز ابتدا
هم گام گام را بهدای تو آمدیم
با پای سعی خود بکجا میتوان رسید
این راه را تمام بپای تو آمدیم
این راه پرنشیب و فراز خطیر را
در آرزوی وصل و لقای تو آمدیم
ما را تو میسزی و توئی آب روی ما
ما خاکیان ولی نه سزای تو آمدیم
امر امر تست هر چه تو گوئی چنان کنیم
در دایره قدر بقضای تو آمدیم
کاری برای خود نکنیم و هوای خود
فرمان برای رای و هوای تو آمدیم
هر جا که رفته ایم ز بهر تو رفته ایم
هر جا که آمدیم برای تو آمدیم
تو آن خویش باشی و ما نیز آن تو
مامای خود نه ایم که مای تو آمدیم
بی فیض تو ز (فیض) نیاید نفس زدن
در فن شاعری برضای تو آمدیم