فخر دو عالمیم و گدای تو آمدیم
            بر درگه تو بهر عطای تو آمدیم
         
        
            در گوش ما فتاد بناگه ندای کن
            جستیم از عدم بندای تو آمدیم
         
        
            ما را نبود هیچ مهمی در آب و خاک
            در آتش بلا بهوای تو آمدیم
         
        
            ما از کجا و خون جگر خوردن از کجا
            بر خوان این جهان بصلای تو آمدیم
         
        
            این آمدن برای تو بود و برای تو
            بهر تو آمدیم و برای تو آمدیم
         
        
            هم راه را بما تو نمودی ز ابتدا
            هم گام گام را بهدای تو آمدیم
         
        
            با پای سعی خود بکجا میتوان رسید
            این راه را تمام بپای تو آمدیم
         
        
            این راه پرنشیب و فراز خطیر را
            در آرزوی وصل و لقای تو آمدیم
         
        
            ما را تو میسزی و توئی آب روی ما
            ما خاکیان ولی نه سزای تو آمدیم
         
        
            امر امر تست هر چه تو گوئی چنان کنیم
            در دایره قدر بقضای تو آمدیم
         
        
            کاری برای خود نکنیم و هوای خود
            فرمان برای رای و هوای تو آمدیم
         
        
            هر جا که رفته ایم ز بهر تو رفته ایم
            هر جا که آمدیم برای تو آمدیم
         
        
            تو آن خویش باشی و ما نیز آن تو
            مامای خود نه ایم که مای تو آمدیم
         
        
            بی فیض تو ز (فیض) نیاید نفس زدن
            در فن شاعری برضای تو آمدیم