یکره ز خانه مست برا ای نگار من
            بگذر میان جمع و درا در کنار من
         
        
            تا در کنار چشم منی تازه و تری
            مانا که آب میکشی ای گل ز خار من
         
        
            در دام زلف پر شکن تست پای دل
            گو غمزه دست رنجه مکن در شکار من
         
        
            غنج و دلال و عشوه و ناز است کار تو
            افتادگی و عجز و نیاز است من
         
        
            از دیده ام رود برهت جویبار اشک
            تو ننگری بناز سوی جویبار من
         
        
            تا کی ز بزم وصل تو حرمان نصیب من
            بر بی سعادتیست همانا مدار من
         
        
            از (فیض) در میان نه اثر ماند و نه عین
            یکدم درآئی ار ز کرم در کنار من