در حریم قدس جان را نیست بار از ننگ تن
ننگ تن یارب بیفکن از روان پاک من
بخیه تا کی بر تن بر حیف خود خواهیم زد
کی بود کز دوش جان افتاده باشد بار تن
نی غلط کردم که بی تن جان نمییاید کمال
چند روزی بهر جان باید کشیدن رنج تن
گر نبودی تن چسان جان علم و فضل اندوختی
گر نبودی تن چسان جان در جنان کردی وطن
آلتی جان را بود ناچار در کسب و کمال
آلت کسب کمال جانست سر تا پای تن
مرکب جانست تن در راه صعب آخرت
در سفر ناچار باشد پاس مرکب داشتن
گرچه جان آسوده بود از جور تن پیش از سفر
لیک در وی بود پنهان عجب و لاف ما و من
خاکساری دید و عجز و محنت و رنج و شکیب
شد تمام و پخته و دانا و بینا ممتحن
باز در جای قدیم خویش می گیرد قرار
رسته از آزار تن خالص ز لاف ما و من
میشود قربان جان ما تن ما عاقبت
(فیض) چندی صبر کن بر رنج تن ای جان من