" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٩: ای روی دلارایت آتش زده در جانها

ای روی دلارایت آتش زده در جانها
درد غم سودایت سرمایه دورانها
چون از غم عشق تو صد جامه جان چاکست
عشاق چه غم دارند از چاک گریبانها
صد طایر جان هردم پروانه صفت سوزد
گر همچو رخت باشد شمعی بشبستانها
گل چاک زده جامه بر بوی تو در گلشن
از بهر خریداری از پرده بدامانها
در میکده وحدت چون شیر و شکر ای جان
درد و غم عشق تو آمیخته با جانها
کوی تو و روی تو چون کعبه و عید آمد
جانهای نکوکیشان در پیش تو قربانها
عقلم همه فنها را آراسته بود اول
چون عشق تو برخواندم از یاد برفت آنها
شعری که حسین ای جان در وصف تو پردازد
هر بیت از او شاید سر دفتر دیوانها