بگو دل را که گرد غم نگردد
            ازیرا غم به خوردن کم نگردد
         
        
            نبات آب و گل جمله غم آمد
            که سور او بجز ماتم نگردد
         
        
            مگرد ای مرغ دل پیرامن غم
            که در غم پر و پا محکم نگردد
         
        
            دل اندر بی غمی پری بیابد
            که دیگر گرد این عالم نگردد
         
        
            دلا این تن عدو کهنه تست
            عدو کهنه خال و عم نگردد
         
        
            دلا سر سخت کن کم کن ملولی
            ملول اسرار را محرم نگردد
         
        
            چو ماهی باش در دریای معنی
            که جز با آب خوش همدم نگردد
         
        
            ملالی نیست ماهی را ز دریا
            که بی دریا خود او خرم نگردد
         
        
            یکی دریاست در عالم نهانی
            که در وی جز بنی آدم نگردد
         
        
            ز حیوان تا که مردم وانبرد
            درون آب حیوان هم نگردد
         
        
            خموش از حرف زیرا مرد معنی
            بگرد حرف لا و لم نگردد