چه توقفست زین پس همه کاروان روان شد
            نگرد شتر به اشتر که بیا که ساربان شد
         
        
            ز چپ و ز راست بنگر به قطارهای بی مر
            پی روز همچو سایه به طریق آسمان شد
         
        
            نه ز لامکان رسیدی همه چیز از آن کشیدی
            دل تو چرا نداند به خوشی به لامکان شد
         
        
            همه روز لعب کردی غم خانه خود نخوردی
            سوی خانه باید اکنون دژم و کشان کشان شد
         
        
            تو بخند خنده اولی که روان شوی به مولی
            کرمش روا ندارد به کریم بدگمان شد