بیا بشنو که من پیش و پس اسبت چرا گردم
            ازیرا نعل اسبت را به هنگام چرا گردم
         
        
            امانی از ندم دادی نه لافیدی نه دم دادی
            زهی عیسی دم فردم زهی باکر و بافر دم
         
        
            چو دخلم از لبی دادی که پاک آمد ز بیدادی
            کی داند وسعت خرجم کجا گشته ست هر خرجم
         
        
            چو دیدم داد و جود تو شدم محو وجود تو
            یکی رنگی برآوردم که گویی باغ را وردم
         
        
            تو داوود جوانمردی امام قدرالسردی
            چو من محصون آن سردم برون از گرم و از سردم
         
        
            چو عکس جیش حسن تو طراد آورد بر نقشم
            برون جستم ز فکرت من نه در عکسم نه در طردم
         
        
            خمش کن کاندر این وادی شرابی بود جاویدی
            رواق و درد او خوردم که هر دو بود درخوردم